Web Analytics Made Easy - Statcounter

  عصر ایران؛ مهرداد خدیر- علی حاتمی اگر بود لیلای نازنین و دوستان و همکاران او شمع کیک ۷۹ سالگی او را خاموش می کردند اما خود بابا علی خاموش شده است.


   با این که ۲۷ سال از مرگ علی حاتمی می گذرد او تازه هفتاد و نُه ساله شده و همین نشان می‌دهد  چقدر زود از دست رفت و اگر می‌ماند و می پایید در این ۲۷ سال چه اثرها می‌توانست بر جای گذارد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

هر چند که هم یادگار او – لیلا- نام پدر را زنده نگاه داشته و هم آثار او باقی است.


 سینما را هنر شخصیت پردازی و فضا سازی خوانده اند اما علی حاتمی را بیشتر با نوع گفتار بازیگران و متونی که می نوشت و کلماتی که بر دهان شخصیت های مختلف داستان های خود می‌نشاند، می‌شناسیم و به همین خاطر در فستیوال های جهانی و بیرون از این مرزها ستایش نشد چون سینمای او کاملا ایرانی بود و ایرانیان او را دوست می‌داشتند و در آن روز غم‌بار پاییزی در سال 1375 با پیکر او شکوه مندانه وداع کردند.


 در زادروز علی حاتمی که زنده یاد جمشید مشایخی او را سعدی سینمای ایران لقب داد مروری بر ماندگارترین دیالوگ های چند اثر مشهور او می تواند مناسب ترین یاد باشد تا بدانیم چقدر این توصیف، او را می‌برازد:


 نخست، گفت و گوی سکانس پایانی فیلم سوته‌دلان. گفت وگوی حبیب (با بازی جمشید مشایخی) و مجید ( با بازی بهروز وثوقی): 


 «حبیب: برق رفت. به دلت بد نیار. وضع ما روشنه. زنک عشرتی، نسخه ی دواچی بود، می گفت واسه ی حالت خوبه.


 مجید: اما حالا حالم خوب نیست. نه، این دفعه جای جنّا انکر و منکر اومدن با گُرزشون می کوبن تو سرم. داداشی! منو شبونه برسون امام زاده داوود.


 حبیب: شبونه؟ تو این فصل سرما؟ باشه فردا که عروسا رو به تخت نشوندیم.


 مجید: نه، تو رو خاک آقام. نمی خوام جلو زنم لو برم. بفهمه من دعایی ام. اگه خواستی صبح راهی شی، من شب تو دکون می خوابم. بلا روزگاریه عاشقیّت»


  در فاخرترین مجموعه ساخت او (هزار دستان) نیز از زبان شخصیت‌های مختلف درّ و گوهر می ریخت. به یاد آوریم صحنه‌ای را که مفتش شیش‌انگشتی با بازی داوود رشیدی وارد خانه  رضا خوش‌نویس می‌شود و میان رضا و همسرش این گفت و‌گو در می‌گیرد:


 «خوش‌نویس (با بازی جمشید مشایخی): نظامی بود بهتر بود تا شخصی. شمشیر رو که از رو می بندن کم ترس تره. آخ، چه روزگار سیاهی که آدم از آدم می‌ترسه.
 قمر بانو (با بازی شهلا میر بختیار): به جن بیشتر می مونه تا آدم شیش انگشتیه.


  خوش‌نویس: این چه جنی بود که با بسم الله ظاهر شد؟ تازه در بای بسم‌الله دفتر بودم. این دفتر، دفتر آخر شد. نکنه سیگار رو از طرف تاجش آتیش زدم. نکنه خط نوشتن هم موقوفه؟ آخر، موقوف کردن در این ولایت رسمه... اگر جان ، جانِ من بود پیش‌کش می کردم به آن پزشکِ شاگردِ شیطان تا با یک آمپول هوا فاتحه‌اش رو بخونه. حقیقتا چه نخبگان‌اند این جانی ها که از هوای مایه‌ی زندگی، مرگِ بی‌صدا می‌سازند. اینان از آن دسته کیمیا گران اند که طلا، مس می‌کنند...»


 یا به یاد آوریم پایان فیلم کمال‌الملک را. جایی که هنر قالی‌بافی ایرانی را به نیکو ترین وجه می‌ستاید و از نقاشی، برتر می داند:


 یار محمد به کمال‌الملک (باز هم با بازی جمشید مشایخی) می‌گوید: «استاد! قالیچه به خواست خدا تمام شد. عهد کرده بودم اگر زنده ماندم و قالیچه تمام شد با خاک پای شما تبرک بشه. قدم رنجه بفرمایید گرچه این زیر پایی ، شان استادان هنر نیست.»


 کمال الملک اما پاسخ می‌دهد: «استاد تویی! هنر این فرشه شاهکار، این تابلوست. دریغ، همه ی عمر یک نظر به زیر پا نینداختم. هنر، این ذوق گسترده است. شاهکار، کار توست یار محمد نه کار من.».


  یا همان جمله آخر در فیلم مادر که ضرب‌المثل شده است. از زبان غلامرضا (با بازی اکبر عبدی ) : «مادر مُرد. از بس که جان ندارد!»


  اینها تنها مشتی است نمونه خروار و کاش «نشر مرکز» بار دیگر مجموعه دو جلدی آثار علی حاتمی را چاپ کند. چه، اگر آثار سینماگران دیگر را باید دید، آثار علی حاتمی را «هم باید دید و هم می توان خواند».


 چون او بیش و پیش از سینما، دل باخته هنر و ادبیات ایران بود و در غالب فیلم های خود هنرهای ایرانی را می ستود: در هزار دستان، خط و خوش‌نویسی را. در دل‌شدگان، موسیقی را. در کمال‌الملک نقاشی و قالی بافی را و اگر بیشتر می زیست می‌توانست هنرهای دیگر را و جهان پهلوان هم نیمه تمام ماند و علی حاتمی از دست رفت...

کانال عصر ایران در تلگرام

منبع: عصر ایران

کلیدواژه: علی حاتمی هزار دستان لیلا حاتمی جمشید مشایخی

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.asriran.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «عصر ایران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۴۵۷۰۶۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

سینما به روایت «آپاراتچی»

ایسنا/اصفهان «آپاراتچی» روایت زندگی جلیل، مردی جوان و ساده است که سواد نوشتن ندارد، اما شور دارد و عاشق سینماست.

فیلم «آپاراتچی» ساختۀ قربانعلی طاهرفر، یکی از فیلم‌های در حال اکران‌ اصفهان است که گیشۀ سینمای ساحل نشان‌ می‌دهد با استقبال اندکی مواجه شده است، من نیز این فیلم ۹۴دقیقه‌ای را به‌تنهایی در سالن عالی‌قاپو نگاه کردم و وضعیت سالن، یعنی صندلی‌های خالی، این موضوع را تأیید می‌کرد. اما جای سؤال دارد که آیا تماشای «آپاراتچی»، محصول سال ۱۴۰۲ که در چهل‌ودومین جشنوارۀ فیلم فجر به نمایش درآمد، وقت تلف‌کردن است؟!

اگر عاشق «سینما» باشید، «آپاراتچی» به یک بار دیدنش (و اگر عاشق‌تر باشید، به چند بار دیدنش!) می‌ارزد؛ آن هم در مقایسه با بسیاری از فیلم‌های پرهیاهو و با بازیگران دهان‌پرکن، اما بی‌کیفیت که طرفدار هم زیاد دارند. «آپاراتچی» روایت زندگی جلیل است که عاشق سینماست و برای ساختن فیلمی بلند و سینمایی حاضر است هر کاری بکند. او وقتی دیگران معنی کارهایش را نمی‌فهمند به آن‌ها می‌گوید، تا حالا عاشق شدی؟! من عاشق سینما هستم!

اتفاقات این اثر که در جشنوارۀ فجر سال گذشته به دریافت جایزۀ ویژۀ داوران برای «نگاه نو» موفق شد، در روزگار نزدیک به پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ و سال‌های نخست جنگ ایران و عراق بازمی‌گردد. جلیل نقاش ساختمان است که روی بوم هم هنرش را به رخ می‌کشد و مخصوصاً پرتره شهدای عزیزمان را در جنگ ایران و عراق تصویر می‌کند و به دل خانواده‌هایشان تسلایی کوچک می‌بخشد. همین جلیل که عشق بی‌وحدومرزی به سینما دارد و همواره خود را در جشنواره‌های فیلم تصور می‌کند که جوایزی نفیس به دستش می‌دهند، قصد دارد فیلمی بلند و زندگی‌نامه‌ای بسازد.

فیلم جلیل دربارۀ شخصیتی به اسم نوری است. نوری در فیلم قاضی سخت‌گیری معرفی می‌شود. همه مردم از جمله جلیل و همسر و پدر پیرش که در یک خانه زندگی می‌کنند، بدگویی از این قاضی به روزمره‌شان تبدیل شده است. همه معتقدند که نوری دارد جان جوانان وطن را با قضاوت‌های نادرستش پایمال می‌کند. اما در همان ابتدای فیلم، وضعیت نوری دست‌کم در چشم برخی از مردم، از جمله همین جلیل داستان، دگرگون می‌شود. و وقتی نوری یعنی قاضی بدنام به دنبال اتفاقاتی شهید می‌شود، تصمیم می‌گیرد فیلمی از او بسازد و نامش هم بگذارد: «نوری در تاریکی».

اما فیلم‌ساختن در زمانۀ جلیل آسان نیست. پدرش با او مخالفت جدی دارد و سینما را هنری تهی می‌داند که یک مشت آدم فاسد و بی‌دین دور هم جمع می‌شوند تا بقیۀ مردم را هم با ساخته‌هایشان بی‌بندوبار کنند! همین نگاه پدر جلیل، طنز تلخی را به اثر بخشیده است. از طرفی، جلیل را وزارت ارشاد وقت جدی نمی‌گیرد و حاضر به حمایت از او نیست.

فیلم هیچ حامی معنوی و پشتیبان مادی ندارد. خانواده شهید نوری هم با مخالفت‌ها یا خواسته‌های خود به نوعی دیگر مانعی بر سر راه فیلم‌سازی جلیل شیفته و خیال‌پرداز هستند. حالا در ادامه باید دید سرنوشت این فیلم به کجا ختم می‌شود و اگر روی پرده برود، محبوب مردم خواهد شد، چنان‌که جلیل در رؤیا می‌بیند؟!

فیلم‌سازی در میانۀ انقلاب و جنگ

فیلم «آپاراتچی» در حد خود و تا جایی که توان گشودن بال و پر داشته است، داستان بغرنج سینمای ما و البته شیرینی‌های آن و شوریدگی‌های آدم‌هایش را بازتاب می‌دهد. سینمای کشورمان از ۱۳۵۷ شمسی به‌بعد که هنرمندانی نامدار در آن افتخار آفریدند و از این قاب رنگی و اسرارآمیز ما را به جهانیان نشان دادند یا هرکس دیگری که به توان و سلیقه خود آثاری در آن تولید کرده است، آغازش داستانی پیچیده دارد.

سینمای ایران بعد از ۱۳۵۷ شمسی، در میانۀ انقلاب و جنگی زودهنگام پا گرفت و همواره موانع پرشماری از جنبه‌های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی بر سر راهش بود. اما سینما زنده ماند، گاهی نیمه‌جان شد و گاهی جان تازه گرفت، اما هرچه بود و نبود به پیش رفت و نشان داد که این دنیای شگفت‌انگیز و پرقدرت شاید سر خم کند و در برخی سالیان منزوی شود، اما از میان نمی‌رود. سینمای ایران همواره عاشقان خودش را داشته است که برای سربلندی این گوشه پهناور از هنر معاصر ایران‌زمین کوشیده‌اند.

به جز اینکه به «آپارتچی» می‌توان نگاهی تاریخی داشت که در آن مقطع، خاص ایرانمان است، این فیلم به رابطۀ پویایی اقتصاد و هنر نیز نگاه خوبی دارد. جلیل و گروه کوچکش یک مانع جدی بر سر راه فیلم‌سازی‌شان دارند و آن هم نداشتن پول کافی و امکانات مادی به‌دردبخور است.

این مسئلۀ جدی است. هیچ هنرمندی در هیچ کجای دنیا نمی‌تواند با شکم خالی و زندگی‌ای که تمامش دغدغه نان باشد، هنری ماندگار به جهان تقدیم کند. گام‌برداشتن در چنین مسیری ازجان‌گذشتگی‌ها می‌خواهد. اگر در تاریخ هنر درنگ کنیم، آثار پراعجازی که هنوز ماندگارند و ما را انگشت‌به‌دهان می‌کنند، یا هنرمندش از خانواده‌ای ثروتمند برخاسته یا نهاد دولتی یا غیردولتی، آن هنرمند را حمایت مالی کرده و دنیایی امن برایش فراهم ساخته است. مردی مثل جلیل که برای فیلم‌سازی و نمایش استعداد هنری خود به فروختن فرش دست‌باف همسرش محتاج است، فرشی که می‌توانست زیرپای آن دو و پدر و بچه‌هایشان باشد، چه سرنوشتی در سینما خواهد یافت؟

انتهای پیام

دیگر خبرها

  • فیلم های پایان هفته تلویزیون از نگاهی دیگر
  • یازده ستاره تیم ملی ایران که زود خاموش شدند
  • سینما به روایت «آپاراتچی»
  • سرگذشت غم‌انگیز نخستین زن بازیگر سینمای ایران؛ صدیقه سامی نژاد که بود؟ (+عکس)
  • رضا شیخی درگذشت
  • فیلمبردار سینمای ایران درگذشت
  • زیباترین شعر‌ها از شاعران بزرگ و معاصر درباره معلم به مناسبت روز معلم
  • سرگذشت غم‌انگیز نخستین زن بازیگر سینمای ایران
  • برای 20 سالگی درگذشت گل آقا
  • به یاد آتیلا پسیانی و لحظه‌های ماندگارش در سینما | از هنرمندی در آثار بهرام بیضایی تا حاتمی‌کیا و بهروز افخمی |‌ ببینید